امشب ...

Sunday, December 16, 2007

امشب بیاد روی شما گریه میکنم
مردانه روبروی شما گریه میکنم

از جور نا رفیق نه بر حال زار خود
بربغض در گلوی شما گریه میکنم

زخم گلوی من به فدای زبان سرخ
از زهر در سبوی شما گریه میکنم

آن سوی میله ها که نشد نوبت شما
اینجا به پرس وجوی شما گریه میکنم

زندان که نیست تنگ تر از خانه خودم
از ترس آبروی شما گریه میکنم

حالا که ارزشم به خیانت رسیده است
بر پستی ی عدوی شما گریه میکنم

ای بره های ساکت این ملک گرگ خیز
بر حسن خلق وخوی شما گریه میکنم

در بین نا کسان به تمنای کس شدن
دارم به آرزوی شما گریه میکنم

یک مرد رفت و قصه باران دروغ بود
بر قلب گفتگوی شما گریه میکنم

بدرود
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.