امشب ...
Sunday, December 16, 2007
امشب بیاد روی شما گریه میکنم
مردانه روبروی شما گریه میکنم
از جور نا رفیق نه بر حال زار خود
بربغض در گلوی شما گریه میکنم
زخم گلوی من به فدای زبان سرخ
از زهر در سبوی شما گریه میکنم
آن سوی میله ها که نشد نوبت شما
اینجا به پرس وجوی شما گریه میکنم
زندان که نیست تنگ تر از خانه خودم
از ترس آبروی شما گریه میکنم
حالا که ارزشم به خیانت رسیده است
بر پستی ی عدوی شما گریه میکنم
ای بره های ساکت این ملک گرگ خیز
بر حسن خلق وخوی شما گریه میکنم
در بین نا کسان به تمنای کس شدن
دارم به آرزوی شما گریه میکنم
یک مرد رفت و قصه باران دروغ بود
بر قلب گفتگوی شما گریه میکنم
بدرود
مردانه روبروی شما گریه میکنم
از جور نا رفیق نه بر حال زار خود
بربغض در گلوی شما گریه میکنم
زخم گلوی من به فدای زبان سرخ
از زهر در سبوی شما گریه میکنم
آن سوی میله ها که نشد نوبت شما
اینجا به پرس وجوی شما گریه میکنم
زندان که نیست تنگ تر از خانه خودم
از ترس آبروی شما گریه میکنم
حالا که ارزشم به خیانت رسیده است
بر پستی ی عدوی شما گریه میکنم
ای بره های ساکت این ملک گرگ خیز
بر حسن خلق وخوی شما گریه میکنم
در بین نا کسان به تمنای کس شدن
دارم به آرزوی شما گریه میکنم
یک مرد رفت و قصه باران دروغ بود
بر قلب گفتگوی شما گریه میکنم
بدرود
0 comments:
Do you have any idea? Click here and post a Comment